قهوه سرد آقای نویسنده
سه شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۳ ق.ظ
کتاب قهوۀ تلخ از آن دسته رمان هایی به شمار می آید که توانست در مدت زمان اندک به محبوبیتی زیاد دست پیدا کند روزبه معین نویسندۀ این رمان است او سه سال از زمان خود را به نوشتن این داستان اختصاص داه برای اطلاعات بیشتر به ادامۀ مطلب مراجعه نمائید...
کتاب قهوه سرد آقای نویسنده
کتاب قهوه سرد آقای نویسنده اثر روزبه معین است که با استقبال طرفداران ادبیات داخل کشور و عامه قرار گرفت. روزبه معین در خصوص کتابش می گوید نگارش کتاب قهوه سرد آقای نویسنده ، 3 سال به طول انجامیده است به همین جهت داستان عمیقی دارد که خواننده را با خود همراه می سازد. این رمان در سال 1396 شمسی از سوی نشر نیماژ منتشر شد و با استقبال فراوانی مواجه گردید. رمان قهوه سرد آقای نویسنده داستان روزنامه نگار و نویسنده ای را روایت می کند که از دوران نوجوانی اش آغاز شده دوره ای که وی درگیر موضوعی عاشقانه شده و تا کنون ادامه یافته است و البته داستان های عجیب و غریبی را رقم خواهد زد.
از کتاب قهوه سرد آقای نویسنده روزبه معین :
این آرزوی همیشگی من بود که نویسندۀ به فیلم یا یه سریال بشم با اینکه داستان های من طرفدارای خودش رو داشت ولی خب اینجور کارها رابطه می خواست.یه روز یکی از دوستام که خودش تو سنما بود زنگ زد و گفت"پسر شانس در خونه ت رو زده امروز رئیسمون گفت کی یه نویسندۀ خوب تو دست و بالشه منم تو رو بهش معرفی کردم.فردای اون روز به آدرسی که دوستم داده بود رفتم اما وقتی که از در ساختمون وارد شدم دیدم بچه ها از سر و کول هم بالا می رن.مردی که اونجا بود گفت تو همون نویسنده ای؟بچه ها خیلی وقته منتظر کلاس نویسندگی ان.گفتم:کلاس؟اما من فکر می کردم واسه نویسندگی اومدم.گفت:نگران نباش کارش سخت نیست، پولش هم خوبه و مهم تر از اون،پدرهای هرکدوم از این بچه ها یه کاره ای تو تلوزیون هستن،گرفتی چی می گم؟
تجربۀ بدی نبود ذهن خلاقی داشتن، تا اینکه یه روز بچه ها رو جمع کردم تا شغل باباهاشون رو بپرسم،هر کوم یه حرفه ای رو گفتن اما یکی شون همون چیزی بود که می خواستم،پسر تهیه کنندۀ فیلم.از اون روز به بعد پسر تهیه کننده شد سوگلی کلاس من،هر چند هیچ استعدادی تو نویسندگی نداشت اما تنها شانس من بود،واسه همین یه روز کشیدمش کنار و بهش گفتم:((ببین تو خیلی با استعدادی،به خانوادت بگو حتما با من تماس بگیرن.))
فرداش خودم رو برای یه صحبت حرفه ای و هنری آماده کردم.پدرش مرد مهربونی بود،وقتی رسید ازم پرسید:"به نظرت پسرم می تونه یه روز داستان بنویسه؟"
گفتم:"چرا که نه شما به چه داستان هایی علاقه دارید؟"گفت:"دوست دارم داستان پدری رو بنویسه که واسه آسایش خانواده اش تمام روز با شرافت نظافتچی تلویزیون می شه،اما بچه هاش روشون نمی شه تو جمع شغل پدرشون رو بگن...
